زهرا و امیر علیزهرا و امیر علی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره
از آغاز زندگیمون از آغاز زندگیمون ، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

شاهزاده قلبم

خريدن ماشين

سلام گلهاي قشنگ زندگيم يك خبر خيلي خوبي براتون دارم بلاخره بعد از اين همه سختي ، ماشين خريديم خيلي راحت شديم قولنامه ماشين در شب تولد حضرت ابوالفضل و امام حسن نوشته شد و ما اولين ماشين زندگيمون رو خريديم به شماها تبريك مي گم خلاصه ديگه صبحها اذيت نمي شين كه از خواب ناز بيدار بشين يا رو دست ما براي مدت طولاني قرار بگيريد راحت تو ماشين قرارتون ميدم و به مهد كودك مي ريم بعدازظهرها هم با بابا دنبالتون مي يايم و شما وقتي باباتون رو مي بينين دست ميزنين مي خندين خدا رو شكر بعد همه با هم زير كولر ماشين خنك مي شيم و به خونه ميريم و خوشحالم از اينكه بابايي خوشحاله و احساس غرور مي كنه ، فرزندان دلبندم شبها هم تا ساعت 2 شب بيرونيم تا شماها بخوابين ديش...
27 خرداد 1392

بدون عنوان

عزيزانم مي خوام چندكلمه ايي كه اين روزها حرف مي زنين رو براتون بنويسم كه بدونين براي اين چند كلمه چقدر ما ذوقتون رو كرديم كلمه هايي كه امير علي مي گه : اده = بده ، ماما= مامان ، بابا ، ايا= بيا ،عم=عمه كلمه هايي كه زهرا مي گه : ايو= الو، ايي= علي ، ايا= بيا ، بابا، ماما= مامان ، ديي= دايي، ادي = حديث ، عم= عمه ايشاء الله كه زودتر حرف بزنين و ما بفهميم كه شماها چي مي گين خيلي دوستون داريم
6 خرداد 1392

بدون عنوان

سلام عزيزاي دلم اين روزها حسابي خسته هستم و فرصت اينكه براي شما بنويسم نداشتم آخه اين روزها كار ماماني زياده ، وقتي هم خونه مي رم بايد انرژي زيادي داشته باشم كه به شماها وخونه برسم به خاطر همين وقتي شماها رو مي بينم خستگيمو فراموش مي كنم و تا شب در كنارتون هستم راستي روز پدر نزديكه ، نمي دونم براي بابايي چي بخرم راستي آقاجونم هست به احتمال زياد لباس مي خرم هم از طرف خودم و هم از طرف شماها ، اگه خدا بخواد مي خواهيم ماشين بخريم بچه ها دعا كنين زودتر مشكلات كنار بره تا بتونيم يك ماشين خوب بخريم صبحها ديگه مجبور نيستين از خواب بيدار بشين . امير علي عزيزم منم روز مرد رو به تو مرد كوچكم تبريك مي گم و اميدوارم سايه پدر هميشه روي سرتون مستدام باشه...
1 خرداد 1392
1